به محاکمه شدن از ظلم کسی در پیش حاکم عادل: هرچه کنی تو برحقی حاکم دست مطلقی پیش که داوری برم از تو که خصم و داوری. سعدی. داوری پیش قاضی بردند. (گلستان سعدی). ما را شکایتی ز تو گر هست هم به تست کز تو بدیگری نتوان برد داوری. سعدی
به محاکمه شدن از ظلم کسی در پیش حاکم عادل: هرچه کنی تو برحقی حاکم دست مطلقی پیش که داوری برم از تو که خصم و داوری. سعدی. داوری پیش قاضی بردند. (گلستان سعدی). ما را شکایتی ز تو گر هست هم به تست کز تو بدیگری نتوان برد داوری. سعدی
نوردیدن. طی کردن: بدین گونه می کرد ره را نورد زمان زیر گردون زمین زیر گرد. نظامی. ملک فیروزفرمود در شهرها سیاحت باید کرد و زمین ها را مساحت ونورد، هر کجا نظر اختیار تو پسندد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 19) ، مسّاحی. اندازه گیری. (یادداشت مؤلف) ، مبارات. (یادداشت مؤلف) ، نبرد کردن. رجوع به نورد به معنی جنگ و خصومت و ناورد شود: المشاعره، با کسی به شعر نورد کردن. المصابره، با کسی به صبر نورد کردن. (زوزنی)
نوردیدن. طی کردن: بدین گونه می کرد ره را نورد زمان زیر گردون زمین زیر گرد. نظامی. ملک فیروزفرمود در شهرها سیاحت باید کرد و زمین ها را مساحت ونورد، هر کجا نظر اختیار تو پسندد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 19) ، مسّاحی. اندازه گیری. (یادداشت مؤلف) ، مبارات. (یادداشت مؤلف) ، نبرد کردن. رجوع به نورد به معنی جنگ و خصومت و ناورد شود: المشاعره، با کسی به شعر نورد کردن. المصابره، با کسی به صبر نورد کردن. (زوزنی)